توافقنامههای همکاری امنیتی خلیج فارس (۱۹۹۱ تاکنون):
از تضمین ثبات تا مهندسی وابستگی
تحلیل سیاسی، امنیتی و رسانهای از نقش ایالات متحده در بازتعریف نظم منطقهای خلیج فارس
مقدمه: پایان جنگ و آغاز وابستگی
بحران خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ نهتنها یکی از بزرگترین تحولات نظامی قرن بیستم در خاورمیانه بود، بلکه نقطه عطفی در شکلگیری نظمی امنیتی شد که تا امروز استمرار یافته است. در ظاهر، ایالات متحده با شعار «آزادسازی کویت» وارد جنگ شد؛ اما در باطن، هدف اصلی واشنگتن بازطراحی ساختار قدرت در منطقهای بود که پیش از آن، میان سه قطب عراق، ایران و عربستان در نوعی موازنه ناپایدار قرار داشت.
پایان جنگ با خروج نیروهای عراقی از کویت، آغاز مرحلهای تازه از نفوذ مستقیم آمریکا در خلیج فارس بود. برای نخستینبار، واشنگتن توانست با توجیه ضرورت دفاع از «امنیت جمعی خلیج»، دهها هزار نیرو، ناو، و تجهیزات نظامی را بهطور دائم در خاک کشورهای عربی مستقر کند. در فاصله ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵، سلسلهای از توافقنامههای امنیتی دوجانبه میان آمریکا و دولتهای عضو شورای همکاری خلیج فارس (GCC) امضا شد که هدف رسمی آن «حفاظت از مرزهای جنوبی جهان عرب» بود؛ اما در عمل، پایههای یک نظم وابسته به حضور آمریکا را بنا نهاد.
در این دوره، معادله امنیت منطقهای بهجای «دفاع از درون»، به «دفاع از بیرون» تغییر یافت. همان روندی که بعدها، در پیمانهای اسلو و ابراهیم، در سطح سیاسی تکرار شد: صلح و امنیت نه از طریق توان داخلی، بلکه از طریق واگذاری تصمیم و حاکمیت امنیتی به قدرتی خارجی.
۲. شکلگیری پیمانهای امنیتی جدید
پس از پایان عملیات طوفان صحرا، واشنگتن با سرعت چشمگیری به امضای قراردادهای دفاعی با کشورهای خلیج فارس پرداخت. این قراردادها، که عمدتاً محرمانه و دوجانبه بودند، ساختار دفاعی هر کشور را بهشدت با نیروهای آمریکایی گره زدند.
عربستان سعودی: توافقنامه دفاعی ۱۹۹۱، که به موجب آن ایالات متحده اجازه یافت چندین پایگاه هوایی (از جمله پایگاه شاهزاده سلطان در ریاض) را برای استقرار نیروهایش بهطور موقت – و سپس دائمی – در اختیار داشته باشد.
کویت: پیمان همکاری دفاعی ۱۹۹۱، شامل آموزش نظامی، تبادل اطلاعات و اجازه استقرار نیروهای آمریکایی تا سقف ۱۳ هزار نفر.
بحرین: توافق دفاعی ۱۹۹۱ که به تأسیس ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا انجامید و عملاً بحرین را به مرکز فرماندهی عملیات دریایی آمریکا در خلیج بدل کرد.
قطر: توافق ۱۹۹۲ که بعدها منجر به ایجاد پایگاه هوایی العُدید شد؛ پایگاهی که بهعنوان بزرگترین مرکز نظامی آمریکا در خاورمیانه شناخته میشود.
امارات متحده عربی و عمان: هر دو در فاصله ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ توافقهای دفاعی امضا کردند که به نیروهای آمریکایی دسترسی به بنادر و فرودگاههای نظامی را فراهم میکرد.
در ظاهر، هدف این توافقها حفاظت از منطقه در برابر تهدیدات مشترک – بهویژه ایران و عراق – بود، اما در عمل به ایجاد یک کمربند نظامی آمریکایی در اطراف خلیج فارس منجر شد که نهتنها حضور نظامی واشنگتن را تثبیت کرد، بلکه کنترل جریان انرژی، تجارت و حتی سیاست داخلی کشورهای میزبان را نیز تحت تأثیر قرار داد.
ایالات متحده در این فرآیند موفق شد آنچه را در ادبیات امنیتی به «نظام وابستگی دفاعی» شناخته میشود، در منطقهای پیاده کند که پیشتر با تکیه بر توان داخلی و همکاریهای عربی اداره میشد.
۳. استراتژی واشنگتن: مهندسی وابستگی
راهبرد آمریکا پس از ۱۹۹۱ نه صرفاً ایجاد امنیت، بلکه مهندسی ساختاری وابستگی در سطوح نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی بود. ایالات متحده با تکیه بر سه محور این وابستگی را نهادینه کرد:
نهادینهسازی ترس: رسانههای آمریکایی و غربی، از طریق روایت تهدید دائمی ایران و «بازگشت صدام»، فضا را برای پذیرش حضور نظامی آمریکا آماده کردند. در واقع، هراس امنیتی به ابزاری برای توجیه وابستگی تبدیل شد.
تجاریسازی امنیت: فروش تسلیحات بهعنوان مؤلفه اصلی این پیمانها، یکی از پرسودترین صنایع برای واشنگتن شد. میان سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۲۰، بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار قرارداد تسلیحاتی میان آمریکا و شش کشور خلیج فارس منعقد شد (بر اساس گزارش SIPRI 2021).
کنترل زیرساخت اطلاعاتی و فرماندهی: حضور مستشاران آمریکایی در ساختارهای دفاعی و اطلاعاتی کشورهای عربی، عملاً استقلال تصمیمگیری نظامی آنها را محدود کرد.
به این ترتیب، ایالات متحده نه تنها تضمینکننده امنیت منطقه شد، بلکه به طراح و ناظر نهایی نظم جدید خلیج فارس تبدیل گشت. هرگونه تلاش برای استقلال دفاعی یا اتحاد منطقهای، بدون هماهنگی با واشنگتن، با فشار سیاسی، اقتصادی و رسانهای روبهرو میشد.
در نهایت، این پیمانها امنیت را به کالایی قابل خرید و فروش بدل کردند و مفهوم «صلح» را از بستر اخلاقی و بومی خود جدا ساختند. امنیت دیگر نه یک وضعیت طبیعی، بلکه قراردادی بود که در دفترهای پنتاگون نوشته میشد.