​مقاله تحلیلی پیمان ابراهیم 
صلحی در خدمت قدرت


پیمان ابراهیم؛
صلحی در خدمت قدرت

تحلیلی انتقادی از سیاست، رسانه و ژئوپلیتیک پشت توافقی که نظم خاورمیانه را بازتعریف کرد.


۱. مقدمه:
  صلحی که در کاخ سفید متولد شد  


در ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰، در مراسمی باشکوه در کاخ سفید، «پیمان ابراهیم» (Abraham Accords) میان اسرائیل، امارات متحده عربی و بحرین، با میانجی‌گری ایالات متحده آمریکا امضا شد. این توافق از سوی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، به‌عنوان «نقطه عطفی تاریخی در مسیر صلح خاورمیانه» معرفی گردید؛ اما در ورای لبخندها، پرچم‌ها و دست‌های فشرده، روندی پیچیده‌تر و سیاسی‌تر در جریان بود.
صلحی که در قاب‌های رسانه‌ای به تصویر کشیده شد، بیش از آنکه محصول همزیستی یا مصالحه واقعی باشد، برآیند ائتلافی از منافع ژئوپلیتیکی، نظامی و اقتصادی بود.
در نگاه نخست، پیمان ابراهیم را می‌توان به‌منزله‌ی گامی دیپلماتیک برای پایان‌دادن به دهه‌ها خصومت میان اسرائیل و برخی دولت‌های عربی دانست. اما واقعیت این است که این پیمان در بستری شکل گرفت که منطق قدرت بر هر نوع گفت‌وگوی اخلاقی یا انسانی چیره شده بود.
همان‌گونه که «ادوارد سعید» در تحلیل پیمان‌های صلح خاورمیانه می‌گوید، «صلح در منطقه زمانی معنای خود را از دست داد که به ابزار تثبیت سلطه بدل شد، نه ابزاری برای پایان اشغال».

پیمان ابراهیم از این منظر نه صرفاً یک توافق سیاسی، بلکه پروژه‌ای است در خدمت بازتعریف نظم منطقه‌ای به سود قدرت‌های موجود: ایالات متحده به‌عنوان طراح راهبردی، اسرائیل به‌عنوان محور امنیتی، و امارات و بحرین به‌عنوان دولت‌های متمایل به غرب که در پی تضمین جایگاه خود در ساختار جدید قدرت بودند.

۲. معماری قدرت:
  واشنگتن، تل‌آویو و ابوظبی در یک قاب  

پیمان ابراهیم بدون درک ساختار قدرتی که آن را ممکن ساخت، قابل‌فهم نیست.
دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ (۲۰۱۷–۲۰۲۱) با گرایشی آشکار به سیاست «معامله‌محور» همراه بود؛ سیاستی که دیپلماسی را نه به‌عنوان فرایند اعتمادسازی، بلکه به‌مثابه ابزاری برای تولید امتیاز و تصویرسازی سیاسی می‌دید.
در همین چارچوب، «جرد کوشنر» داماد و مشاور ارشد ترامپ، پروژه‌ی موسوم به «معامله قرن» را پیش برد؛ طرحی که هدف آشکارش حل بحران فلسطین نبود، بلکه هدف پنهان آن، نهادینه‌سازی روابط میان اسرائیل و دولت‌های عربی به‌منظور ایجاد محور جدیدی در برابر ایران و ترکیه بود.

بر اساس گزارش اندیشکده‌ی Brookings Institution، طراحی پیمان ابراهیم از سال ۲۰۱۸ در قالب نشست‌های محرمانه بین تیم کوشنر و نمایندگان ابوظبی آغاز شد. این گفت‌وگوها با تمرکز بر مسائل امنیتی خلیج فارس و مهار ایران پیش رفت و از ابتدا با دیدگاهی کاملاً استراتژیک، نه آرمان‌گرایانه، دنبال شد.

به تعبیر مقاله‌ای در Foreign Affairs (۲۰۲۱)، «صلحِ ابراهیمی در حقیقت نتیجه‌ی محاسبه‌ای سرد در منطق قدرت بود، نه گرم شدن روابط انسانی».
در واقع، ایالات متحده در دوره‌ی ترامپ به دنبال ایجاد جایگزینی برای تعهدات مستقیم نظامی خود در منطقه بود. با خروج تدریجی نیروهای آمریکایی از خاورمیانه، نیاز به متحدانی جدید و منطقه‌ای احساس می‌شد که بتوانند بار امنیتی و اطلاعاتی را در چارچوب محور واشنگتن–تل‌آویو بر دوش بکشند. امارات متحده عربی و بحرین، با اقتصادهای وابسته به غرب و ساختارهای سیاسی متمرکز، گزینه‌هایی ایده‌آل برای ایفای این نقش بودند.
پیمان ابراهیم از این منظر نه‌تنها یک توافق سیاسی، بلکه بخشی از مهندسی قدرت جدید در خاورمیانه بود؛ نظمی که در آن، «صلح» به‌جای آنکه در خدمت مردم باشد، در خدمت بازتوزیع قدرت میان نخبگان قرار گرفت.

۳. صلح در قالب معامله:
  از F-35 تا بیت‌المقدس  
​​​​​​​
یکی از ابعاد کمتر گفته‌شده‌ی پیمان ابراهیم، پیوند آن با معاملات اقتصادی و نظامی گسترده است.
چند هفته پس از امضای توافق، وزارت خارجه‌ی آمریکا با فروش جنگنده‌های نسل پنجم F-35 و پهپادهای پیشرفته به امارات موافقت کرد. این قرارداد که ارزش آن بیش از ۲۳ میلیارد دلار برآورد شد، نخستین نشانه‌ی آشکار از ماهیت معامله‌گرانه‌ی صلح بود. امارات با این قرارداد نه‌تنها جایگاه نظامی خود را ارتقا داد، بلکه به بخشی از زنجیره‌ی دفاعی مشترک با اسرائیل و ایالات متحده تبدیل شد.
در همان زمان، گزارش‌هایی از همکاری‌های اطلاعاتی میان شرکت‌های امنیت سایبری اسرائیلی (مانند NSO Group) و نهادهای امنیتی امارات منتشر شد. این همکاری‌ها که عمدتاً با هدف «مبارزه با تروریسم» توجیه می‌شدند، در واقع زمینه‌ساز تبادل فناوری‌های نظارتی و کنترل دیجیتال شدند.

به تعبیر پژوهش MERIP در سال ۲۰۲۵، «پیمان ابراهیم در عمل بیش از آنکه پیمانی برای صلح باشد، به شبکه‌ای از همکاری‌های امنیتی و اقتصادی بدل شد که هدفش مدیریت منازعه بود، نه حل آن».
از منظر اقتصادی نیز، روابط تجاری اسرائیل با امارات و بحرین به‌سرعت گسترش یافت. تا سال ۲۰۲۴، حجم مبادلات دو کشور از صفر به بیش از ۲.۵ میلیارد دلار رسید. بخش عمده‌ای از این مبادلات شامل فناوری‌های امنیتی، کشاورزی هوشمند و زیرساخت‌های دیجیتال بود – حوزه‌هایی که در آن، اسرائیل برتری فناورانه‌ی قاطعی دارد.
در این میان، بیت‌المقدس نه‌تنها موضوع اختلاف، بلکه نماد معامله شد.
ترامپ با انتقال سفارت آمریکا به قدس، عملاً رویکرد سنتی واشنگتن در بی‌طرفی نسبی را کنار گذاشت و با این اقدام، جایگاه اسرائیل را به‌عنوان «محور اصلی صلح جدید» تثبیت کرد. به بیان دیگر، صلح ابراهیمی در امتداد روندی شکل گرفت که از توافق کمپ‌دیوید تا معامله قرن، به‌تدریج فلسطین را از معادله‌ی صلح حذف کرده و جای آن را منطق قدرت گرفته بود.​​​​​​​
​​​​​​​


۴. فلسطین در حاشیه:
  صلحی بدون قربانی اصلی  

در هر روایت تاریخی از خاورمیانه، مسئله‌ی فلسطین همواره در قلب منازعه قرار دارد. اما در پیمان ابراهیم، این مسئله عملاً از متن به حاشیه رانده شد.
برای نخستین‌بار در تاریخ روابط اعراب و اسرائیل، توافقی امضا شد که بدون هیچ تعهد الزام‌آوری در مورد تشکیل دولت فلسطینی، بازگشت آوارگان یا توقف شهرک‌سازی انجام گرفت.
این تغییر رویکرد را باید یکی از نقاط عطف ژئوپلیتیک قرن بیست‌ویکم دانست.

اگر پیمان‌های پیشین مانند کمپ دیوید (۱۹۷۸) یا اوسلو (۱۹۹۳) دست‌کم بر مبنای گفت‌وگو درباره‌ی «راه‌حل دو دولت» بنا شده بودند، پیمان ابراهیم عملاً پایان همان گفتمان را اعلام کرد. از این پس، دیگر نیازی به «صلح با فلسطینی‌ها» احساس نمی‌شد؛ بلکه صلح با دولت‌های عربی کافی بود تا مشروعیت اسرائیل در سطح منطقه‌ای تثبیت شود.

در بیانیه‌ی رسمی کاخ سفید از این توافق، تنها یک جمله به مسئله‌ی فلسطین اشاره داشت:
«این توافق فرصتی تاریخی برای بهبود زندگی فلسطینی‌ها از طریق صلح و همکاری اقتصادی است.»

اما در عمل، هیچ سازوکار اقتصادی یا سیاسی مشخصی برای تحقق این وعده تعریف نشد. فلسطین، که هفتاد سال محور اصلی ادبیات صلح در خاورمیانه بود، اکنون به ابزاری تبلیغاتی در حاشیه‌ی یک پروژه‌ی بزرگ‌تر تبدیل شده بود.

رهبران فلسطینی از این توافق به‌عنوان «خنجری از پشت» یاد کردند. محمود عباس در واکنش به امضای پیمان گفت:
«صلح واقعی تنها زمانی ممکن است که اشغالگری پایان یابد. این توافق صلح نیست، بلکه مشروعیت‌بخشی به اشغال است.»

به تعبیر Edward Said در کتاب The End of the Peace Process، هرگاه قدرت‌های جهانی از «صلح» سخن می‌گویند، باید پرسید این صلح به نفع چه کسانی است و به زیان چه کسانی؟ در پیمان ابراهیم، پاسخ روشن بود: برندگان، دولت‌های ثروتمند خلیج فارس و اسرائیل بودند؛ بازندگان، مردم فلسطین و مفهوم عدالت در خاورمیانه.

۵. دیپلماسی تصویری:
  صلح به مثابه نمایش  

پیمان ابراهیم نه‌تنها محصول سیاست قدرت، بلکه تجلی کامل «دیپلماسی تصویری» بود.
در عصر رسانه‌های اجتماعی،
صلح نه در میز مذاکره بلکه در قاب تصویر معنا پیدا می‌کند. کاخ سفید در دوران ترامپ، این واقعیت را به‌خوبی درک کرده بود. مراسم امضای توافق در سپتامبر ۲۰۲۰ با طراحی دقیق رسانه‌ای اجرا شد: پرچم‌های برافراشته، لبخندهای دیپلماتیک، و امضای هماهنگ در برابر دوربین‌ها.
اما در پس این صحنه، چیزی بیش از یک توافق سیاسی جریان داشت؛ این مراسم بخشی از پروژه‌ی تبلیغاتی ترامپ برای انتخابات ریاست‌جمهوری بود.
در هفته‌هایی که محبوبیت او به دلیل بحران کرونا و اعتراضات داخلی کاهش یافته بود، کاخ سفید به یک «دستاورد نمادین» نیاز داشت. پیمان ابراهیم همان دستاورد بود. رسانه‌های آمریکایی آن را با تیترهایی چون “Trump Brings Peace to the Middle East” پوشش دادند، بی‌آنکه پرسشی درباره ماهیت واقعی این صلح مطرح شود.

در این میان، اسرائیل نیز از دیپلماسی تصویری بهره برد. نتانیاهو در سخنرانی خود در مراسم امضا گفت:
«این روز، آغاز عصری جدید در خاورمیانه است. صلحی که بدون خون‌ریزی و بدون قربانی به دست آمد.»


اما واقعیت میدانی چیز دیگری بود. در همان ماه، در کرانه‌ی باختری و غزه، درگیری‌ها و شهرک‌سازی‌ها ادامه داشت. گزارش سازمان ملل در سال ۲۰۲۱ نشان داد که پس از پیمان ابراهیم، نه‌تنها روند اشغال متوقف نشد، بلکه ساخت‌وساز شهرک‌ها در مناطق C حدود ۲۸ درصد افزایش یافت.

به تعبیر نظریه‌پرداز ارتباطات Daniel Dayan، سیاست در عصر مدرن بیش از آنکه «عمل» باشد، «نمایش» است. پیمان ابراهیم، نمونه‌ی تمام‌عیاری از سیاستی بود که در آن «صلح» به صحنه‌ای تلویزیونی تبدیل شد؛ صحنه‌ای که هدف آن نه تغییر واقعیت، بلکه بازسازی تصور عمومی از واقعیت بود.

۶. محور امنیتی خلیج فارس:
  صلح در سایه جنگ سرد جدید  
​​​​​​​
در سطح راهبردی، پیمان ابراهیم را باید بخشی از فرایند بازآرایی ائتلاف‌های امنیتی در خاورمیانه دانست.
از سال ۲۰۱۵ به بعد، منطقه شاهد ظهور دو محور عمده بود: محور مقاومت به رهبری ایران و محور محافظه‌کار به رهبری عربستان سعودی و امارات. با ورود اسرائیل به این معادله، موازنه‌ی قدرت در خلیج فارس دگرگون شد.

به گزارش RAND Corporation، پیمان ابراهیم موجب شکل‌گیری «زیرسیستم امنیتی جدیدی» در خاورمیانه شد که در آن، اسرائیل نقش تأمین‌کننده‌ی فناوری نظامی و اطلاعاتی را برای دولت‌های عربی ایفا می‌کند.
در سال‌های پس از توافق، رزمایش‌های مشترک نظامی در خلیج فارس افزایش یافت؛ ناوهای اسرائیلی برای نخستین‌بار در مانورهای دریایی با امارات و بحرین شرکت کردند. همکاری اطلاعاتی در حوزه‌ی سایبری، سامانه‌های پدافندی و راداری نیز گسترش یافت.

این ائتلاف، در واقع، معطوف به «مهار دشمن مشترک» بود: ایران.
​​​​​​​
اما فراتر از بعد نظامی، پیامد ژئوپلیتیکی آن تثبیت اسرائیل به‌عنوان قدرت منطقه‌ای مشروع در قلب جهان عرب بود؛ هدفی که دهه‌ها از دسترس این کشور دور مانده بود.
از سوی دیگر، آمریکا با این پیمان توانست حضور مستقیم خود را کاهش دهد و در عین حال کنترل استراتژیک منطقه را از طریق متحدان خود حفظ کند.
​​​​​​​ به تعبیر مقاله‌ای در The Atlantic (۲۰۲۲)، «پیمان ابراهیم صلح را به واگذاری مسئولیت تبدیل کرد: صلح در ظاهر، اما جنگ سرد در باطن».
با این حال، این محور امنیتی به دلیل تضاد منافع داخلی میان امارات، عربستان و اسرائیل نیز با چالش‌هایی روبه‌روست. رقابت بر سر نفوذ در دریای سرخ، یمن و شرق آفریقا، شکاف‌های درونی این ائتلاف را آشکار می‌کند. اما تا امروز، منافع مشترک در مهار ایران و حفظ روابط با واشنگتن، مانع از فروپاشی آن شده است.​​​​​​​
​​​​​​​


  ۷. رسانه، قدرت نرم و مهندسی افکار عمومی  

اگر پیمان ابراهیم در ساحت سیاست، توافقی برای بازآرایی قدرت بود، در سطح رسانه‌ای، پروژه‌ای برای بازسازی روایت بود.
رسانه‌های غربی، از CNN تا The New York Times، با لحنی ستایش‌آمیز از آن یاد کردند؛ تیترهایی چون “Historic Peace in the Middle East” و “A New Dawn for Arab-Israeli Relations” به‌سرعت در فضای مجازی پخش شد.

در این روایت رسانه‌ای، اسرائیل از «دشمن اشغالگر» به «شریک صلح‌ساز» تبدیل شد، و اعراب از «متخاصم» به «میانجی صلح».
اما در لایه‌های زیرین، این بازنمایی رسانه‌ای هدفمند بود.
اسرائیل در دهه‌ی گذشته، سرمایه‌گذاری گسترده‌ای در حوزه‌ی دیپلماسی دیجیتال انجام داده است. وزارت خارجه‌ی این کشور از سال ۲۰۱۵ «واحد عملیات سایبری رسانه‌ای» ایجاد کرد که مأموریت آن، تأثیرگذاری بر افکار عمومی جهان عرب و بازسازی چهره‌ی اسرائیل در شبکه‌های اجتماعی است.

در این راه، از پلتفرم‌هایی چون TikTok، Instagram و YouTube برای انتشار محتوای فرهنگی، ورزشی و هنری استفاده می‌شود؛ محتوایی که هدف آن انتقال تصویری نرم از اسرائیل است: کشوری مدرن، دموکراتیک، با فناوری پیشرفته و فرهنگ جوان‌پسند.

در مقابل، رسانه‌های عربی منتقد — به‌ویژه الجزیره و المیادین — پیمان ابراهیم را نوعی «استعمار رسانه‌ای» دانستند. در تحلیلی از الجزیره (۲۰۲۱) آمده بود:
«پیمان ابراهیم بیش از آنکه صلح باشد، بازتعریف روایت جنگ است؛ جنگی که اکنون در عرصه‌ی تصویر و معنا جریان دارد، نه در میدان نبرد.»


در این چارچوب، دیپلماسی رسانه‌ای آمریکا و اسرائیل به شکلی هوشمندانه از مفاهیم جهانی چون «توسعه»، «مدارا» و «صلح ادیان» استفاده کرد تا ابعاد ژئوپلیتیکی توافق را پنهان کند.
همزمان، جشنواره‌های سینمایی و مستندهای تبلیغی در دوبی، ابوظبی و تل‌آویو، چهره‌ای فرهنگی از پیمان ابراهیم ساختند؛ گویی این توافق نه یک پیمان امنیتی، بلکه جنبشی برای گفت‌وگوی تمدن‌هاست.

  ۸. اقتصاد و فناوری؛ صلح به‌مثابه بازار  

پیمان ابراهیم علاوه بر پیامدهای سیاسی، دریچه‌ای به‌سوی منافع اقتصادی عظیم گشود.
در کمتر از دو سال پس از امضا، حجم تجارت میان اسرائیل و امارات از صفر به بیش از ۳ میلیارد دلار رسید (طبق گزارش وزارت اقتصاد اسرائیل، ۲۰۲۳).
قراردادهای مشترک در زمینه‌های انرژی خورشیدی، فناوری کشاورزی، پهپادهای تجاری، امنیت سایبری و گردشگری بسته شد.
این روند را باید بخشی از استراتژی «صلح اقتصادی» دانست که ریشه‌های آن به نظریه‌های Benjamin Netanyahu در دهه‌ی ۹۰ میلادی بازمی‌گردد؛ او معتقد بود که می‌توان از طریق همکاری اقتصادی، خصومت‌های سیاسی را بی‌اثر کرد.
​​​​​​​
اما در عمل، این الگو بیش از آنکه به توسعه‌ی منطقه‌ای بینجامد، به شکل‌گیری سرمایه‌داری نابرابر صلح‌محور منجر شد: سود برای دولت‌ها و شرکت‌های بزرگ، و بی‌نصیب ماندن مردم عادی از منافع آن.
به‌ویژه در امارات و بحرین، شرکت‌های وابسته به دربار حاکم برنده‌ی اصلی این معاملات بودند. در سوی دیگر، اسرائیل با استفاده از این بازار تازه، صادرات فناوری‌های امنیتی و نظارتی خود را گسترش داد. بسیاری از ابزارهای جاسوسی دیجیتال که در سرکوب مخالفان سیاسی در جهان عرب استفاده می‌شوند، محصول شرکت‌های اسرائیلی چون NSO Group هستند.

در نتیجه، «صلح اقتصادی» به‌جای آنکه ابزاری برای عدالت اجتماعی باشد، به تقویت نظام‌های اقتدارگرا انجامید. همان‌گونه که در گزارش Amnesty International (۲۰۲۲) آمده است:
«توافق‌های اقتصادی در چارچوب پیمان ابراهیم، عملاً زیرساختی برای گسترش نظارت دیجیتال و کنترل سیاسی در منطقه ایجاد کرده‌اند.»


  ۹. دوران بایدن و آینده مبهم پیمان  
​​​​​​​
با روی کار آمدن جو بایدن در سال ۲۰۲۱، بسیاری از ناظران انتظار داشتند که سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا بازنگری شود. اما برخلاف انتظار، دولت بایدن نه‌تنها پیمان ابراهیم را لغو نکرد، بلکه آن را پایه‌ای برای سیاست جدید خود قرار داد.
در ژوئیه ۲۰۲۲، بایدن در سفر به اسرائیل و عربستان، رسماً اعلام کرد که «پیمان ابراهیم الگویی موفق برای ثبات منطقه‌ای» است. با این حال، او تلاش کرد لحن «اخلاقی‌تری» به این سیاست بدهد؛ از گفت‌وگو با فلسطینی‌ها سخن گفت، اما هیچ اقدام عملی برای احیای روند صلح انجام نداد.
در واقع، دولت بایدن در سیاست خاورمیانه‌ای خود گرفتار همان پارادوکس دیرینه است: تمایل به حفظ روابط راهبردی با اسرائیل و متحدان عرب، در کنار شعارهای اخلاقی درباره‌ی حقوق بشر.
در نتیجه، پیمان ابراهیم همچنان پابرجاست، اما با پوششی نرم‌تر و دیپلماتیک‌تر.

در این میان، تحولات جدیدی چون جنگ غزه (۲۰۲۳) و بحران انسانی ناشی از آن، چهره‌ی واقعی این «صلح» را آشکار کرد. در حالی که تصاویر کودکان زخمی در غزه سراسر رسانه‌های جهان را پر کرده بود، کشورهای امضاکننده‌ی پیمان ابراهیم از محکومیت رسمی اسرائیل خودداری کردند.
این سکوت، نشان داد که پیمان ابراهیم بیش از آنکه «پیمان صلح» باشد، «پیمان سکوت» است؛ سکوت در برابر خشونت، در ازای منافع اقتصادی و حمایت سیاسی آمریکا.
​​​​​​​


  10. فیلم‌ها و مستندهای مرتبط با پیمان ابراهیم  

– The Abraham Accords – سریال مستند ۴ قسمتی، ۲۰۲۱، آمریکا، شبکه TBN؛ روایت رسمی و حامی توافق‌ها.
– Finding Abraham – مستند بلند، ۲۰۲۲، تولید اسرائیلی–بین‌المللی؛ روایت نسل جوان و پرسش از این‌که «این صلح واقعاً چیست؟».
– The Abraham Accords: The PR of the “Peace Deals” – گزارش–مستند ۲۶ دقیقه‌ای، ۲۰۲۰، شبکه الجزیره انگلیسی (The Listening Post)؛ تمرکز بر تبلیغات رسانه‌ای توافق‌ها.


  نتیجه‌گیری:
  صلحی که جنگ را بازتعریف کرد  

​​​​​​​
پیمان ابراهیم را باید نه به‌عنوان پایان منازعه، بلکه به‌مثابه تغییر صورت‌بندی قدرت در خاورمیانه درک کرد.

این توافق، سه هدف را هم‌زمان پیش برد:
۱. تثبیت موقعیت اسرائیل به‌عنوان قدرت مشروع در منطقه،
۲. واگذاری بخشی از مسئولیت امنیتی آمریکا به متحدان منطقه‌ای،
۳. و تبدیل «صلح» به ابزاری برای کنترل افکار عمومی و مهار نیروهای مقاومت.

​​​​​​​
به‌بیان دیگر، پیمان ابراهیم صلح را از مفهوم اخلاقی و انسانی آن تهی کرد و به یک برند ژئوپلیتیکی تبدیل نمود.
صلح در اینجا نه به‌معنای پایان جنگ، بلکه به‌معنای تغییر ابزارهای جنگ است: از گلوله به قرارداد، از اشغال نظامی به اشغال اقتصادی، از پروپاگاندا به دیپلماسی رسانه‌ای.

به تعبیر اندیشمند فلسطینی Ilan Pappé،
«صلحی که بر پایه نابرابری و فراموشی بنا شود، دیر یا زود به جنگی خاموش تبدیل خواهد شد.»
پیمان ابراهیم، صلحی خاموش است؛ صلحی که با لبخند آغاز شد، اما در پس‌زمینه‌اش صدای جنگ همچنان شنیده می‌شود.​​​​​​​

تهیه و تنظیم: مهدی جمالیان

​​​​​​​​​​​​​​