برای داشتن شناخت مقدماتی از سینما ابتدا لازم است قالب های سینمایی را بشناسیم. این امر به ما کمک می کند که توقع ها و انتظارهای خود را بر مبنای آن قالب مشخص بنا کنیم.
کلی ترین تقسیم بندی در زمینه ی سینما، تقسیم آن به دو قالب فیلم مستند و فیلم داستانی است. این تقسیم بندی و گرایش فیلمسازان به سینمای مستند و داستانی از همان آغاز پیدایش سینما در جهان وجود داشته است.
وقتی برادران لومیر به عنوان یكی از نخستین مخترعان سینما در فرانسه، دوربین شان را در ایستگاه قطار کاشتند و از رسیدن یک قطار به ایستگاه فیلم گرفتند یا خروج کارگران از کارخانه را فیلمبرداری کردند،نمی دانستند که دارند نخستین فیلم های مستند سینما را می سازند.به این ترتیب برادران لومیر را باید درواقع نخستین مستندسازان جهان به شمار آورد.
اما در مقابل فیلمسازی به نام ژرژ مه لیس که او هم فرانسوی بود و کار اصیلی اش اجرای نمایش و شعبده بازی در سالن های نمایش پاریس بود، به جای فیلمبرداری از واقعیت های روزمره، تخیل خود را به کار گرفت و به ساختن فیلم های داستانی پرداخت. ژرژ مه لیس را در واقع پدر سینمای داستانی می دانند. او کسی بود که بسیاری از حقه های سینمایی را کشف کرد و در فیلم هایی به کار برد.
سفر به ماه، سفرهای گالیور و سیندرلا از جمله فیلم های داستانی ژرژ مه لیس به حساب می آیند.
بنابراین می بینیم که از همان آغاز نگاه فیلمسازان به جهان و واقعیت های پیرامون آنها با هم متفاوت بود.
بعدها با تحول سینما، فیلم مستند مفهوم مستقلی پیدا کرد و به یكی از مهم ترین قالبهای سینمایی برای بازنمایی واقعیت های علمی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تبدیل شد.
ویژگی های فیلم مستند
اما برای اینكه درک درستی از مفهوم فیلم مستند و تفاوت آن با فیلم داستانی داشته باشیم بهتر است مهمترین ویژگی های آن را بشناسیم.
مهم ترین ویژگی فیلم مستند این است که با واقعیت سر و کار دارد. حال این واقعیت ممكن است به دنیا آمدن یک بچه، تصادف یک اتومبیل در خیابان، کشته شدن یک سرباز در جنگ یا گل خوردن یک دروازه بان باشد.
همه این رویدادها واقعی اند و می توانند موضوع یک فیلم مستند باشند اما نكته اینجاست که سینماگر مستند حق دخل و تصرف در این واقعیت را ندارد و باید آن را به همان شكلی که می بیند و در عالم واقع و در برابر دوربین او اتفاق می افتد ثبت کند. در غیر این صورت او وارد فضای فیلم داستانی شده است.
هرگونه دخل و تصرف فیلمساز در واقعیتی که جلوی دوربین اتفاق می افتد، باعث می شود که فیلم سندیت خود را از دست داده و از قالب مستند دور شود.
اگرچه نحوه ثبت آن واقعه و تفسیر فیلمساز از آن واقعه، خود مسئله مهمی است که باید جداگانه به آن پرداخت. چرا که باعث می شود آن فیلم به روایت یک فیلمساز از آن واقعه تعبیر شود. از این منظر است که فیلم مستند نیز شكل واحدی ندارد و بسته به دیدگاه های سیاسی، اجتماعی یا ایدئولوژیک هر فیلمساز، شكل منحصر به فردی پیدا میی کند. به این معنی که اگر مثلا دو فیلمساز به طور همزمان از یک واقعه مثلا صحنه یک تصادف اتومبیل، فیلمبرداری کنند باز هم فیلم های آنها با هم یكی نخواهد بود چرا که هر کدام از زاویه متفاوتی و با نگاه متفاوتی به آن صحنه تصادف نگریسته اند و بنابراین نتیجه کار آنها نیز متفاوت خواهد بود.
امروزه فیلم های مستند شكل ها و انواع متفاوتی دارند و نه تنها خوراک خوبی برای رسانه های خبری و تلویزیون ها و شبكه های ماهواره ای به شمار می آیند، بلكه آنقدر اهمیت یافته اند که بر پرده سینماها می آیند و به فروش زیادی دست پیدا می کنند.
نمونه آن فیلم هایی است که مستندسازی به نام مایکل مور در سال های اخیر ساخته است از جمله فیلم بولینگ برای کلمباین و فارنهایت 911.
برخی فیلم های مستند به خاطر واقعی بودن صحنه های آن بیشتر از فیلم های داستانی بر بیننده اثر می گذارند. هدف فیلم های مستند برخلاف فیلم های داستانی سرگرم کردن بیننده نیست بلكه وظیفه آنها غالبا اطلاع رسانی و کشف حقیقت و آشنا کردن مخاطبان با موضوعی است که آن را نمی شناسند یا اطلاعات اندکی درباره آن دارند.