کریستوفر نولان

 

فلسفه در آثار کریستوفر نولان

مقدمه

کریستوفر نولان، فیلمسازی است که در مرز میان سینمای سرگرم‌کننده‌ی هالیوودی و تفکر فلسفی مدرن حرکت می‌کند. او توانسته است با بهره‌گیری از ساختارهای پیچیده‌ی روایی، مفاهیم سنگین فلسفی مانند زمان، هویت، واقعیت و اراده را در دل فیلم‌های پرتماشاگر جای دهد.
در واقع، نولان پلی است میان سینمای کلاسیک و مدرن؛ فیلم‌هایش هم ذهن را درگیر می‌کنند و هم قلب را. در آثار او، قهرمانان نه صرفاً برای پیروزی یا انتقام، بلکه برای درک خود و جهان پیرامونشان می‌جنگند

فلسفه به عنوان ساختار روایی

نولان فلسفه را در قالب گفت‌وگوهای انتزاعی یا شعارهای روشنفکرانه ارائه نمی‌دهد، بلکه آن را در ساختار روایت، میزانسن و مونتاژ می‌گنجاند.
در آثار او، فلسفه نه موضوع بلکه فرم است؛ اندیشه درون ساختار جریان دارد.
او از سینما به عنوان آزمایشگاهی برای پرسش از واقعیت، زمان و آگاهی انسان استفاده می‌کند.
برای فهم بهتر جهان فکری نولان، باید به چند محور فلسفی اصلی در آثارش توجه کنیم

 

 

زمان؛ محور اندیشه‌ی نولان

هیچ مفهومی در آثار نولان به اندازه‌ی «زمان» اهمیت ندارد. زمان برای او نه خطی است و نه مطلق؛ بلکه یک سازه‌ی ذهنی و عاطفی است که توسط آگاهی انسان تجربه می‌شود.
در فیلم Memento (یادگاری)، روایت معکوس و پازل‌گونه، بازتاب ذهن آشفته‌ی مردی است که در گذشته‌ی خود زندانی است. این فیلم پرسشی بنیادین مطرح می‌کند:
اگر حافظه از بین برود، هویت ما چه می‌شود؟ آیا انسان بدون گذشته هنوز همان انسان است؟

در Inception (تلقین)، زمان در لایه‌های رویا متفاوت جریان دارد. هرچه عمیق‌تر می‌رویم، زمان کندتر می‌شود و تمایز میان رویا و واقعیت از میان می‌رود.
نولان در این فیلم زمان را همچون ماده‌ای کش‌دار و ذهنی نشان می‌دهد که توسط احساس گناه و میل به رهایی شکل می‌گیرد.

در Interstellar، زمان به پدیده‌ای فیزیکی تبدیل می‌شود؛ عاملی که میان عشق، علم و مرگ ایستاده است. نولان در اینجا با الهام از نظریه‌ی نسبیت، پرسش متافیزیکی قدیمی را زنده می‌کند:
آیا زمان چیزی بیرون از انسان است، یا بخشی از تجربه‌ی درونی ما از هستی؟

 

 

هویت و خودآگاهی

بخش زیادی از درام‌های نولان بر بحران هویت استوار است. شخصیت‌های او اغلب گرفتار شک درباره‌ی خود هستند:
چه کسی هستم؟ چه کسی می‌خواهم باشم؟
در The Prestige (حیثیت)، دو جادوگر در جست‌وجوی برتری، هویت واقعی خود را قربانی می‌کنند. در نهایت، پرسش فلسفی فیلم این است:
اگر برای رسیدن به هدف، خود را از بین ببری، آیا پیروز شده‌ای یا شکست خورده‌ای؟

در Inception نیز، کاب (با بازی لئوناردو دی‌کاپریو) میان رویا و واقعیت در نوسان است. این تردید فلسفی، بازتاب اندیشه‌ی دکارت درباره‌ی شک بنیادین است:
اگر نمی‌توانم مطمئن باشم که بیدارم، پس واقعیت چیست؟

نولان با ساختارهای روایی تو در تو، مخاطب را به موقعیتی مشابه قهرمانانش می‌کشاند؛ تماشاگر نیز نمی‌داند چه چیزی واقعی است و در نتیجه، خود به بخشی از تجربه‌ی فلسفی فیلم بدل می‌شود

 

 

اخلاق، اختیار و مسئولیت

در جهان نولان، قهرمانان معمولاً در مرز میان اخلاق و بی‌اخلاقی حرکت می‌کنند. آن‌ها برای انجام کار درست، دست به تصمیماتی می‌زنند که از نظر اخلاقی مبهم است.
در The Dark Knight، بتمن در برابر معمایی اخلاقی قرار می‌گیرد: آیا برای حفظ عدالت، می‌توان حقیقت را پنهان کرد؟
فیلم از دید فلسفه‌ی اخلاق کانت و نیچه قابل تحلیل است. کانت می‌گوید باید مطابق وظیفه‌ی اخلاقی عمل کرد، نه نتیجه. اما بتمن خلاف آن را انجام می‌دهد؛ او دروغ می‌گوید تا امید حفظ شود.

از سوی دیگر، جوکر نماینده‌ی هرج‌ومرج و پوچی است؛ کسی که معتقد است اخلاق، ساختاری شکننده و قراردادی است.
در تقابل این دو، نولان پرسش نیچه‌ای را مطرح می‌کند:
اگر خدا (یا نظم اخلاقی مطلق) مرده باشد، انسان چگونه باید معنا و اخلاق خود را بسازد؟

 

 

واقعیت و توهم؛ پرسشی اگزیستانسیالیستی

در اغلب آثار نولان، مرز میان واقعیت و خیال محو می‌شود. او با الهام از فلسفه‌ی پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم، بر این باور است که واقعیت چیزی جز ادراک ما از آن نیست.
در Inception، Memento و Tenet، ادراک انسان به شدت نسبی و ناپایدار است.
فیلم‌ها تماشاگر را وادار می‌کنند بپرسد:
آیا واقعیتی عینی وجود دارد یا هرکس در جهان خود زندگی می‌کند؟

نولان با طرح این پرسش، به سراغ دغدغه‌های کلاسیک فیلسوفانی چون هایدگر، سارتر و برگسون می‌رود؛ انسان در جهان پرتاب‌شده‌ای زندگی می‌کند که باید معنای آن را خود بسازد

 

 

ساختار روایی به مثابه تجربه‌ی فلسفی

یکی از نبوغ‌های نولان این است که فلسفه را در فرم روایی بازتاب می‌دهد.
ساختار پازل‌گونه‌ی فیلم‌هایش تنها برای سرگرمی نیست، بلکه بازتابی از خودِ فرآیند اندیشیدن است.
در Memento، روایت از انتها به ابتدا پیش می‌رود؛ این ساختار ذهن را مجبور می‌کند مانند قهرمان فیلم، در تاریکی پیش برود و با تجربه‌ی «نادانی» مواجه شود.
در Tenet، زمان نه به جلو، بلکه به عقب حرکت می‌کند؛ تماشاگر عملاً درگیر مفهومی فلسفی از «علت و معلول معکوس» می‌شود.

در نتیجه، نولان نه فقط در مورد فلسفه فیلم می‌سازد، بلکه فیلم‌هایش خود به تجربه‌ای فلسفی تبدیل می‌شوند

 

 

عشق به عنوان نیروی متافیزیکی

در آثار اخیر نولان، به‌ویژه Interstellar و Oppenheimer، عشق و احساس نیز به سطحی فلسفی می‌رسند.
در Interstellar، عشق تنها یک حس انسانی نیست، بلکه نیرویی است که از زمان و فضا فراتر می‌رود.
نولان در اینجا نوعی وحدت میان علم و ایمان، منطق و احساس ایجاد می‌کند. او عشق را «باقی‌مانده‌ی معنوی انسان» در جهانی سرد و علمی می‌بیند.

در Oppenheimer نیز، وجدان انسانی در برابر علم قرار می‌گیرد؛ پرسش اخلاقی درباره‌ی قدرت، علم و مسئولیت فرد در برابر تاریخ، قلب فلسفی فیلم را تشکیل می‌دهد

 

 

نتیجه‌گیری

کریستوفر نولان فیلمسازی است که به مخاطب احترام می‌گذارد. او تماشاگر را نادان فرض نمی‌کند، بلکه به او اعتماد دارد که بتواند با روایت‌های چندلایه، مفاهیم فلسفی را درک کند.
در جهان نولان، فلسفه نه تزئینی روشنفکرانه، بلکه جوهر سینماست؛ هر فریم، فرصتی است برای اندیشیدن درباره‌ی زمان، هویت، واقعیت و اخلاق.
او سینمایی ساخته است که هم چشم را خیره می‌کند و هم ذهن را بیدار؛ سینمایی که تماشای آن تنها تجربه‌ای بصری نیست، بلکه سفری درون‌ذهنی به قلب پرسش‌های فلسفی انسان مدرن است

 

تهیه و تنظیم: حسین جمالیان